نویسه جدید وبلاگ

یک جورایی باید خودمو آروم می کردم

دیگه وقت خوابم رسیده بود

 

طبق معمول گوشی هامو کوک کردم

ولی چشام احساس خواب نداشت

 

باز نفس نفس زدنم شروع شد

قلبم مثل همیشه تند تند می زد

 

با اینکه پلک هام سنگینی می کردند، اما

نه از خواب ، بلکه از سوزش بعد از گریه شبانه ام


این اشک ریختن ها شده عادت شبانه ام

تا شاید بتونم خودمو آروم کنم

 

شاید فردا یک دفتر خاطرات بخرم

می خوام روی دفتر خاطراتم  بنویسم:

خاطرات روزانه گریه های شبانه

 







نظرات:

«دوشه» می‌گوید:
«سلام من هم اومدم»

سلام
«» می‌گوید:
«»





گزارش تخلف
بعدی